دوست نزدیک شهریار:
صادق هدایت به نیما و شهریار پیشنهاد خودکشی داده بود
ابوالفضل علی محمدی از دوستان نزدیک محمدحسین شهریار در مراسم گرامیداشت وی و روز ملی شعر و ادب فارسی گفت: شهریار در دوران حیاتش از صادق هدایت یاد میکرد و زمانی که در تهران خانه داشت با نیما یوشیج به منزل او رفت و آمد داشت و حتی یک بار گفت که هدایت به او و نیما پیشنهاد انتحار (خودکشی) داد و این دو به او تنها گفته بودند انالله مع الصابرین.
به گزارش خبرنگار مهر، مراسم گرامیداشت روز ملی شعر و ادب فارسی و بزرگداشت استاد محمد حسین شهریار و رونمایی از کتاب «سلام بر حیدربابا» شب گذشته دوشنبه 25 شهریور در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد.
در این مراسم پس از سخنرانی محسن مومنی، علیرضا قزوه و محسن چینیفروشان، ابوالفضل علیمحمدی استاد ادبیات دانشکده هنر تبریز در سخنانی به ذکر چند خاطره از استاد شهریار پرداخت و گفت: شهریار در دوران حیاتش از صادق هدایت یاد میکرد و زمانی که در تهران خانه داشت با نیما یوشیج به منزل او رفت و آمد داشت و حتی یک بار گفت که هدایت به او و نیما پیشنهاد انتحار (خودکشی) داد و این دو به او تنها گفته بودند ان الله مع الصابرین.
وی ادامه داد: شهریار در دوران حیاتش میگفت چندین بار خواسته است حیدربابا را خودش به فارسی ترجمه کند اما موفق به این کار نشده و به قول خودش آرزویش همواره همراه او بوده است.
علی محمدی افزود: شهریار میگفت که در مجلسی در منزل ملک الشعرای بهار صادق هدایت تازه «بوف کور» را نوشته بود و برای حاضرین خواند و به خاطر متن آن کتاب جمعیت حاضر در آن مراسم به نوعی در هم رفته و ناراحت شدند. بهار رو به شهریار کرد و به او گفته شهریار چیزی بخوان و او نیز بخشی از هذیان دل را خوانده است که منجر شده در مقابل بوف کور یک انبساط روانی در مجلس حاکم شود.
این استاد ادبیات دانشگاه در ادامه با اشاره به ترجمه حسن شادبه از حیدربابا گفت: این ترجمه تا حد زیادی رنگ و طرح و بوی حیدربابای ترکی دارد. البته از حیدربابا ترجمههای زیادی شده اما برخی فقط فن ترجمه را دارند و برخی فقط هنر شهریار را به نمایش گذاشته اند، اما این ترجمه آمیزه ای از هر دو است.
وی تاکید کرد: حیدربابا به زبان ترکی روستایی سروده شد و لذا برای ترجمه آن باید مترجم به تمام اصطلاحات ترکی روستایی مسلط باشد. درک این ظرایف از سوی آقای شادبه که خود زبان مادری اش ترکی نیست اعجاب آور است.
جواد محقق شاعر و نویسنده نیز از دیگر سخنرانان این مراسم بود.
وی در سخنان خود اظهار داشت: وقتی آقای چینی فروشان تماس گرفت و از من خواست این ترجمه را بخوانم یادم افتادکه ترجمههای زیادی از حیدربابا را از کار مرحوم مشروطه چی تا منزوی خواندم و ناگهان تردید کردم که ترجمه فردی فارسی زبان که ادعایی هم در شعر و شاعری ندارد از حیدربابا نباید کار جالبی باشد. اما کتاب را گرفتم و خواندم و بخشهایی از آن را هم با ترجمههای موجود از حیدربابا مقایسه کردم و نظرم فرق کرد.
محقق ادامه داد: شعر به گفته بسیاری از افراد امری ترجمه ناپذیر است. به ویژه شعر منظوم و مقفا. در ترجمههایی هم که از حیدربابا شده هر کدام در بخشی قوت دارند و در بخش دیگری دچار ضعف هستند. مثلاً برخی عنصر زبان را مورد توجه قرار داده اند و برخی دیگر عنصر تخیل و عاطفه موجود در شعرها را. ترجمه آقای شادبه با توجه به فارسی زبان بودن و ادعا نداشتن ایشان در عالم شعر و شاعری معدل قابل تاملی را از مجموعه این عناصر یک جا در خود جمع کرده و به همین خاطر معتقدم اگر چیزی از ترجمههای دیگر بیشتر نداشته باشد کم هم ندارد.
وی در بخش دیگری از صحبتهای خود با اشاره به موضوع شعر «علی ای همای رحمت» گفت: با وجود احترام فراوانی که برای شهریار قائلم در سال 60 یا 61 و در زمان حیات ایشان این موضوع را مطرح کردم که شائبههایی وجود دارد که این شعر سروده شهریار نباشد ولی این مساله شان ایشان را هم کاهش نمی دهد. به هر حال تحقیقات ادبی باید راه خودش را برود تا بتواند پرتوی بیشتری را در روی واقعیات بیافتکند. البته من در این مورد مقاله ای هم نوشتم اما وقتی ماجرای خواب شهریار و دیدارش با مرحوم آیت الله مرعشی نجفی رخ داد از انتشار آن به احترام این رخداد صرفنظر کردم اما معتقدم باید که بالاخره روزی این مساله مطرح شود.
حسن شادبه مترجم این کتاب در ادامه این مراسم در سخنانی که نیمی به زبان آذری بیان شد پس از تشکر از دست اندکاران انتشار این کتاب در سخنانی اظهار داشت: من کار زیادی نکردم و نمیتوانم بگویم که با این ترجمه مدعی یاد گرفتن زبان آذری شدم اما در این ترجمه روی اصطلاحات خیلی دقت کردم و سعی کردم مقصود شاعر را از لا به لای اشعار در آورم و به فارسی برگردانم.
هادی بهجت تبریزی، فرزند استاد شهریار نیز آخرین سخنران این مراسم بود. وی ابتدا اظهار داشت: ما معمولا زبان یک ملت را یاد میگیریم تا بتوانیم با آنها به همدلی برسیم مهندس شادبه نیز با این ترجمه از همدلی به همزبانی رسیدند.
بهجت تبریزی ادامه داد: یک بار دوستی اصفهانی در تبریز میگفت ما استانمان مثل شما سرسبز نیست و با مصیبت و سختی آن را آباد کردهایم و سرسبز و در آن صنایع زیبایی را خلق کردهایم. امروز که به این جملات فکر میکنم حسم این است که باید انتظار انسانی مانند آقای شادبه را از اصفهانیها داشت که بتواند دست به چنین کاری بزند.
وی ادامه داد: مرحوم پدرم برای دوستی اهمیت فراوانی قائل بود تا جایی که بعد از ازدواج و فرزند دار شدنش نام فرزندانش را از روی نام دوستانش انتخاب میکرد. به عنوان مثال نام من را از روی نام سعداللههادی از دوستانش انتخاب کرد و نام اولین دخترش شهرزاد را از روی نام رضا کمال شهرزاد انتخاب کرد. او همیشه به دوستی قسم میخورد حتی اگر از آن بی وفایی دیده بوداشعار شهریار گویای شیوه زندگی اوست
سیدهادی بهجت تبریزی، تنها پسر مرحوم استاد شهریار، در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در آستانه سالروز بزرگداشت این شاعر (27 شهریورماه) با بیان این مطلب افزود: سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص و مشهور به استاد «شهریار» همعصر پروین اعتصامی، ایرج میرزا، ملکالشعرای بهار و میرزاده عشقی است. او از مشهوران نهضت ادبی پس از مشروطه محسوب میشود و نسبت به سایر شاعران همدورهاش از حیاتی طولانی برخوردار بود. وی به سبکهای کلاسیک و نو شعر سروده و دیوانش جزو پرفروشترین کتابهای سالهای اخیر است.
وی درباره سرودههای شهریار گفت: قرآن، دیوان حافظ، زندگی شخصی و احساسات شهریار منبع اصلی الهامات اشعار او بودند و همواره اشعار وی گویای احوال زندگی، تأثرات شخصی، زبان حال و اتفاقاتی است که بر سر شاعر آمده و تا حدودی انعکاس حیات ادبی، هنری و اجتماعی تاریخ معاصر است.
وی ادامه داد: نخستین کتاب استاد شهریار در سال 1308 به کمک دوستش (سیدابوالقاسم شهیار) و مقدمه ملکالشعرای بهار، پژمان بختیار و سعید نفیسی به چاپ رسید. شهریار به زبانهای فرانسه، عربی، ترکی و فارسی شعر گفته است اما اکنون سرودههای فرانسوی از بین رفتهاند ولی اشعار عربی، فارسی و ترکی وی در دیوانش به چاپ رسیدهاند. البته برخی از اشعار فارسی و ترکی او میان افراد گوناگون با موضوعات شخصی
پراکندهاند و امکان جمعآوری و انتشار آنها غیرممکن است.
بهجت تبریزی درباره رابطه استاد شهریار با شاعران همعصرش عنوان کرد: شهریار با کلاسیکهای شعر ایران و هنرمندان همدورهاش دلبستگی کامل و با معاصران خویش مکاتبه و رفتآمد داشت. وي علاوه بر ارادت به مطیعالدوله حجازی، صادق هدایت، جمالزاده، با ملکالشعرای بهار، میرزاده عشقی، امیری فیروزکوهی و نیما یوشیج ارتباطی دوستانه و نزدیک داشت. او ایرج میرزا را استاد خود در عرصه سادهنویسی میداند و با موسیقیدانها و نقاشان معاصر خود در تعامل بود و درباره آنها در دیوانش اشعار متعددی سروده است.
وی در پاسخ به این سوال که «وقتی مردم آثار شهریار را میخواندند، در کوچه و بازار با او چه برخوردی داشتند؟» بیان کرد: شهریار بسیار زود مشهور شد و بیشتر شهرت وی در آذربایجان مرهون شعر «حیدربابا» است و در سراسر ایران نیز برخی اشعارش نظیر «حالا چرا؟» و «علی ای همای رحمت» اسباب شهرت را فراهم كرد.
فرزند استاد شهریار گفت: استاد نسبت به مطبوعات زمان خود انتقاد داشت و هر قلمی را نمیخواند. آنهایی را که در ادبیات از جایگاه ویژهای برخوردار بودند، میخواند و در حقیقت، در خواندن از معیارهای ویژهای پیروی میکرد و به ذوق در هنر اهمیت بسیار میداد. اغلب کتابهای شهریار اهداییاند و اکنون در اختیار موزه شهریار قرار دارند.
وی افزود: استاد در جوانی بیشتر به کتابهای عربی و چاپ سنگی مثنوی علاقه داشت و در کتابخانهاش از آنها نگهداری میکرد. اغلب کتابهای کتابخانه شهریار از سوی شعرایی مانند منیر طه، معینی کرمانشاهی و شعرای همعصرش اهدا شدهاند.
بهجت تبریزی در پاسخ به این سوال که «فرزند شهریار بودن چه حسی دارد؟» اظهار کرد: پدرم سروده است که «مرغ خوش خوان در قفس با بال رنگین دیدنی است / کسی نمیسنجد ولی رنج و شکنج دام را/ روغنی در شیشه بینی صافی و روشن ولی/ غافلی بر سر چه آید کنجد و بادام را» این دو بیت گویای احوال و زندگی شخصی شهریار است؛ من نیز رنج و شکنج و آن روی سکه را از نزدیک دیدهام.
وی ادامه داد: آدمی برحسب سن، تکوین روحی مییابد و در هر لحظه احساساتش متفاوت است. بنابراین، افراد با مرور زمان میتوانند به حسن درونی پدر و مادر خویش نزدیکتر شوند. حس فرزند شهریار بودن، از یک سو شهرت را به دنبال دارد که دست و پاگیر است و از سوی دیگر، همدلی با دوستداران شهریار را به همراه دارد که بسیار حس خوشایندی است.
وی در پاسخ به این سوال که «چه توصیهای برای پاسداشت مقام استاد شهریار دارید؟ آیا فکر میکنید آنگونه که بایسته است، شناخته شدهاند یا نیاز به فعالیت در این حوزه است؛ مانند جایزه ادبی شهریار، دست کم برای جامعه آذریزبان؟» گفت: برای پاسداشت مقام شهریار یا هر شاعر دیگر خواندن آثار و اشاعه اشعار آن در رسانههای پرمخاطب، بهترین کار است. به نظر میرسد طرح جایزه ادبی شهریار در حاشیه مسایل قرار دارد، در حالی که مساله اصلی حفظ آثار و یاد آنهاست.
وی در پاسخ به این سوال که «در سطوح بینالمللی از استاد شهریار چگونه یاد میشود و او را چگونه میشناسند؟» عنوان كرد: در سالهای گذشته در کشورهای آذربایجان، روسیه، تاجیکستان و ترکیه کنگرههایی به نام استاد تشکیل شد. همچنین در استانبول پس از فوت شهریار، آثارش منتشر شدهاند و شعر «حیدر بابا سلام» هم در برخی کشورها ترجمه شد و به چاپ رسید. البته در دهههای 60 و 70 میلادی آثار استاد به زبانهای ترکی استانبولی و روسي منتشر شد.
بهجت با بیان اینکه در حوزه گردشگری، موزههای استان آذربایجان شرقی به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری تعلق دارد به جز موزههای استاد شهریار و شهرداری که به معاونت فرهنگی شهرداری متعلق است و اکنون پذیرای گردشگران زیادی از سراسر ایران و کشورهای همسایه است، ادامه داد: موزه شهریار همان خانه استاد است که در سال 1370 توسط فرهنگسرای شهرداری تبریز خریداری شد و در سال 1386 به ثبت ملی رسید. ما هم در نظر داریم هر یادگاری از استاد شهریار را که گویای احوال اوست، به نمایش بگذاریم؛ البته اغلب آنها
در سایت شهریار به نمایش گذاشته شده است.
فرزند شهریار با اشاره به اینکه «اکنون در موزههای شهریار و شهرداری تبریز به فعالیت مشغولم و به خواندن اشعار و مطالعه متون علاقه دارم اما تاکنون دست به قلم نشدهام.» اظهار كرد: برای انتشار و جمعآوری دست نوشتهها و اشعار پراکنده شهریار به زمان نیاز است و ما برای این کار تا حد توان فعالیت خواهیم کرد. شهریار اشعاری به زبان فرانسه و نمایشنامهای به زبان فارسی نوشته است که در زمان حیاتش از بین رفتهاند.
وی با بیان اینکه «شهریار در جوانی عضو کتابخانه مجلس شورای ملی بود و در این کتابخانه نیز پروین اعتصامی عضویت داشت. اکنون این کتابخانه به موزه تبدیل شده است.» عنوان كرد: آخرین قرارداد استاد شهریار با امضای خودش با ناشران «نگاه» و «رضین» تهران تا مهرماه 1366 بود و ما برای انتشار آثارش در قراردادی در سال 1373 به مدت سی سال اجازه چاپ آثار شهریار را به دو ناشر «نگاه» و «رضین» سپردیم.
فرزند شهریار در پاسخ به این سوال که «آیا شهریار جنبه سیاسی داشت؟ چه خط فکری را دنبال میکرد؟» گفت: با استناد به گفته استاد شهریار، وی در سالهای 1299 یا 1300 شمسی پس از گذشت یکسال مهاجرت به تهران، بهطور معجزهآسایی از خطر مرگ حتمی نجات یافت. این اتفاق به نشست گروه «حزب مردان کار» مربوط میشد؛ چرا که براساس دوستی نزدیک شهریار با میرزاده عشقی، در آن سالها احتمالاً تحت تأثیر افکار او نیز بوده است. «حزب مردان کار» حزبی جمهوریخواه بود که از سوی عدهای از بازاریان سلطنتطلب و طرفدار قاجاریان سرکوب شد. شهریار در سالهای 1325 شمسی با افراد سیاسی تعاملات داشت اما به نظر میرسد که خط فکری آنان را تمام و کمال نپذیرفته است.
وی میافزاید: او پس از تجربه جوانی از
«سیاست» در اشعارش به عنوان «گمان بد» یاد کرده و از آن گریزان بود. در خط فکری شهریار همیشه وطندوستي، سنتگرایی و عناصری از تجدد که با سنت سازگارند، دیده میشود و او همیشه یک مسلمان متعصب بود.
بهجت تبریزی در پاسخ به این سوال که ساخته شدن سریال «شهریار» و پخش آن در انعکاس شناخت چهره وی و ابعاد زندگی استاد موثر بوده است. شما چه بازخوردی در این باره از جامعه دریافت کردید؟» اظهار كرد: ساختن و پخش شدن سریال «شهریار» در بیان ابعاد گوناگون زندگی وی برای عموم بسیار مؤثر بود و نتیجه آن را میتوان در پرفروشتر شدن آثار شهریار و به ثبت ملی رسیدن موزه او مشاهده کرد.
بهجت تبریزی در پاسخ به این سوال که «آیا خبر دارید که کسی درباره استاد کار تصویری میسازد یا مطلبی مینویسد؟» گفت: درباره ساختن فیلم یا سریال اطلاعی ندارم اما «یدالله مفتون امینی» شاعر معاصر و مورد علاقه شهریار، کتابی با عنوان «شهریارنامه» در دست چاپ دارد. استاد شهریار شعر «آخرین سلطان عشق» سروده مفتون امینی را در مقدمه دیوانش به چاپ رسانده است.
وی ادامه میدهد: مفتون امینی كه اکنون 86 سال دارد و در تهران زندگی میکند، کتاب «شهریارنامه» را به رشته تحریر درآورده است.
بهجت با اشاره به مقالهها و سایر مکتوباتی که در حوزههای حافظشناسی و مولویشناسی وجود دارند، میگوید: با گذشت قرنها حافظ و مولوی بهتر قابل رویتاند. به نظر میرسد که این مکتوبات چند سدهای پس از شهریار ایجاد خواهند شد. همچنین شایسته است به شهریار از دید همگان و نه از دید یک نفر نگاه کرد. شناخت شاخهای از علم انسانی موضوع بزرگی است که به ندرت درباره یک نفر ضرورت آن به تثبیت میرسد.
سیدمحمدحسین بهجت تبریزی، متخلص به شهریار در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی در روستای خشکاب در بخش قرهچمن آذربایجان متولد شد. پدرش حاجی میرآقا خشکنابی، از وکلای مبارز، مردی فاضل و از خوشنویسان دوره خود و با ایمان و کریم الطبع بود. استاد شهریار سرانجام پس از هشتاد و سه سال زندگی شاعرانه در ۲۷ شهریور ماه ۱۳۶۷ به ملکوت اعلی پیوست و پیکرش در مقبرهالشعرای تبریز که مدفن بسیاری از شعرا و هنرمندان آن دیار است به خاک سپرده شد.
به روایت تاریخ، آذربایجان، محل پرورش شاعران نامی چون "قطران”، "خاقانی”، "نظامی”،"شیخ محمود شبستری”، "استاد سید محمد حسین شهریار”، "پروین اعتصامی” و یادآور جوشن اندیشهای "مولانا” و "شمس تبریزی” و ظهور اسلام شناسان برجستهای،”نظیر علامه امینی”، "علامه محمدحسین طباطبایی”، "علامه محمد تقی جعفری” و چهره های برجسته سیاسی و فرهنگی و آزادیخواهانی مانند، "ستارخان” سردار ملی و "باقرخان” سالار ملی، "شیخ محمد خیابانی” و سرزمین شهدای محرابی چون "آیتالله شهید مدنی” است. دانشمندان برجسته ای چون "پروفسور هشترودی”، "پروفسور عدل” و هنرمندانی مانند، "اقبال آذر” معروف به "سلطان آواز ایران” و "غلامحسین بیگچه خانی”، "فرنام” و پیشتازان تئاتر نوین ایران نیز از این دیار برخاستهاند.
استاد محمدحسین شهریار از جمله مشاهیر و مفاخر ارزشمند فرهنگ ادب ایران اسلامی است كه در جایگاه برترینهای شعر و ادب گهربار ایران جای دارد، بیتردید وی در قرن اخیر آئینه تمامنمای فرهنگ و هویت اصیل ایرانی است. استاد شهریار كه برخاسته از خاك پاك آذربایجان است از منظرهای گوناگون نماد و سمبل هویت اصیل ایرانی مردم این خطه است. آذربایجان كه همواره مدافع هویت و اصالت ایرانی و ایرانیان بوده است بزرگان و فرزانگان آن پرچمدار این جبهه دفاع بودهاند. استاد شهریار در شعر و ادب معاصر آذربایجان از جمله این فرزانگان است كه با شعر و ادب به مصاف نبرد با بیگانگان و بیگانهگرایان آمد.
در طول تاریخ ادبیات هر كشوری، شاعران و نویسندگان كم شماری هستند كه بهسان ستونهای استوار، آسمان آن سرزمین را بر سر انبوه شاعران و نویسندگان دیگر نگه میدارند. چنین نوابغی هر چند سده یك بار ظهور میكنند و تاریخ ادبیات یك ملت نیز برای ظهور چنین نوادری به ادوار مختلف تقسیم میشود. شاعران بزرگی چون نظامی گنجوی، خاقانی شروانی، مولوی، صائب تبریزی و... از اركان شعر به شمار میروند و نقش اساسی در پیدایش ادوار مهم ادبی داشتهاند. در كنار این نوابغ شعر و فرهنگ، استاد شهریار از جایگاه ویژهای در شعر و ادب ایران و آذربایجان برخوردار است. گواه این ادعا نیز علاوه بر خلق اشعار زیادی به زبان فارسی، آثار تركی وی است.
مهمترین ویژگی و امتیاز شهریار نسبت به سایر شعرای بزرگ در این است كه اشعارش مورد توجه خاص و عام بود. از كودكان روستایی كه حیدر بابا را زمزمه میكنند تا فرهیختگان كه در دقایق و لطایف اشعار وی به تفحص میپردازند، مسحور زیبایی و لطافت كلام شهریار هستند.
سخنسنجان امتیازی منحصر به اوست. با این حال زمانی كه در سال1381 سالروز وفاتش را به نام روز ملی شعر و ادب ایران نامگذاری كردند اكثر روزنامهها و نشریات، با درج مقالاتی سعی در تخریب شخصیت جهانی شهریار داشتند و معتقد بودند كه مناسبت روز ملی شعر و ادب ایران باید از میان شاعران فارسی زبان دیگری همچون فردوسی، حافظ، سعدی و... انتخاب شود. این گروه از ادبا و صاحبنظران(!) در توجیه ادعاهایشان، اشعار شهریار را از لحظ سبك شعری و محتوای شعری غیرقابل مقایسه با اشعار این شاعران پارسی گوی میدانستند ولی غافل از این بودند كه مهمترین عامل ماندگاری شعر شهریار جامعیت و تنوع شعر او است. شعر شهریار مخصوصاً غزلیاتش به خاطر تنوع موضوع و طرح مسائلی كه در گذشته معمولاً در قالبهای دیگر شعر فارسی از جمله قصیده و قطعه و مثنوی مورد توجه واقع میشد،
Less seen photos from shahriyar
عکس هایی که از شهریارسخن ایران که دیده نشده
سیدمحمدحسین بهجت تبریزی (1906 - 18 سپتامبر 1988) ، که عمدتاً با نام قلم وی ، شهریار شناخته می شد ، شاعری برجسته بود که به زبان های آذربایجانی و فارسی نوشت.
Seyyed Mohammad Hossein Behjat Tabrizi (1906 – September 18, 1988), mainly known by his pen name, Shahriar, was a notable poet, who wrote in Azerbaijani and Persian.
His most important work Heydar Babaya Salam is considered to be the pinnacle in Azerbaijani literature which gained great popularity in the Turkic world and was translated to more than 30 languages.
مهمترین اثر وی حیدر بابای سلام ، اوج ادبیات آذربایجانی است که محبوبیت زیادی در جهان ترک پیدا کرد و به بیش از 30 زبان ترجمه شد.
Mohammad Hossein Shahriar, was one of the first Azerbaijanis of Iran to write a significant collection of poetry in the Azerbaijani language. Born in 1906 in Tabriz, he received his elementary education, including the Divan of Hafez, under his father’s supervision.
محمدحسین شهریار ، از نخستین آذربایجانی های ایران بود که مجموعه قابل توجهی از شعر را به زبان آذربایجانی سروده است. وی که در سال 1906 در تبریز متولد شد ، تحصیلات ابتدایی خود از جمله دیوان حافظ را زیر نظر پدر دریافت كرد.
Shahriar’s first formal education was at the Motahari (former Mansoor High School) Secondary School in Tabriz. He subsequently studied at the Dar-ol-Fonoun (former higher education school) in capital.
اولین تحصیلات رسمی شهریار در دبیرستان متوسطه مطهری (دبیرستان سابق منصور) تبریز بود. وی پس از آن در دارالفنون (مدرسه آموزش عالی سابق) در پایتخت تحصیل کرد.
Although he studied medicine in college, he dropped out just before getting his diploma and went to Khorasan, where he found a job as a notary public and bank clerk. He returned to capital in 1935 and started working in the Agricultural Bank .
اگرچه او در دانشکده پزشکی تحصیل می کرد ، اما درست قبل از گرفتن مدرک دیپلم خود را کنار گذاشت و به خراسان رفت و در آنجا به عنوان کارمند اسناد رسمی و بانکی کار پیدا کرد. وی در سال 1935 به سرمایه بازگشت و فعالیت خود را در بانک کشاورزی آغاز کرد.
He also received an honorary Ph.D. degree from University of Tabriz in Literature.He initially published his poems under his given name, Behjat, but later chose the name Shahriar.
وی همچنین دکترای افتخاری دریافت کرد. از دانشگاه تبریز در ادبیات استفاده می کند. او ابتدا اشعار خود را با نام معین خود بهجت منتشر کرد ، اما بعداً نام شهریار را برگزید.
His most famous work in Azerbaijani is Heydar Babaya Salam, published in 1954, which won immense popularity and has been translated into more than 30 languages and numerous plays all over the world.
او نخستین کتاب شعر خود را در سال 1929 منتشر کرد. اشعار وی عمدتاً تحت تأثیر حافظ ، شاعر مشهور فارسی و خاستا قاسم ، شاعر قدیمی آذربایجانی است.
He published his first book of poems in 1929. His poems are mainly influenced by Hafez, a famous Persian poet, and Khasta Qasim, an old Azerbaijani poet.
مشهورترین اثر وی در آذربایجانی "حیدر بابایا سلام" است که در سال 1954 منتشر شد ، که محبوبیت بی نظیری را به دست آورد و به بیش از 30 زبان و نمایشنامه های متعدد در سراسر جهان ترجمه شده است.
This passionate poet began by composing tragic poetry. Many of his bittersweet memories are reflected in his books Hazyan-e Del, Heydar Baba, and Mumiyai.
این شاعر پرشور با آهنگسازی شعر غم انگیز آغاز شد. بسیاری از خاطرات تلخ وی در کتابهای او هازین دل ، حیدر بابا و مومیایی منعکس شده است.
Heydar Baba, composed in Azeri and later translated into Persian, was for a long time on the top ten best-seller list in capital. Heydar Baba is the name of a mountain where the poet spent his childhood. He also wrote a book of epic poems, Takht-e Jamshid.
حیدر بابا ، آهنگسازی به زبان آذری و بعداً به فارسی ترجمه شد ، مدت طولانی در لیست ده پرفروش برتر سرمایه بود. حیدر بابا نام کوهی است که شاعر دوران کودکی خود را گذراند. وی همچنین کتابی از اشعار حماسی ، تخت جمشید نوشت.
He was interested in humanistic issues and in his poem “A letter to Einstein” he criticized the result of his scientific work that was abused as the nuclear weapon.
وی به مباحث اومانیستی علاقه مند بود و در شعر "نامه ای به انیشتین" از نتیجه کار علمی خود که به عنوان سلاح هسته ای مورد سوءاستفاده قرار گرفت انتقاد کرد.
Shahriar’s verse takes diverse forms, including lyrics, quatrains, couplets, odes, and elegies. One of his love poems, Hala Chera, was set to music by Rouhollah Khaleghi.
یه شهریار اشکال متنوعی از جمله اشعار ، کواترن ها ، کوپلت ها ، اود و ظرافت ها را به خود می گیرد. یکی از اشعار عاشقانه او به نام "هلا چرا" توسط روح الله خالقی به موسیقی تنظیم شد.
The composition for orchestra and solo voice became one of his most well-known works. One of the major reasons for the success of Shahriar’s work is the sincerity of his words. Since he uses slang and colloquial language in the context of poetry, his poems are understandable and effective for a broad segment of the public.
آهنگسازی برای ارکستر و صدای انفرادی یکی از شناخته شده ترین آثار او شد. یکی از مهمترین دلایل موفقیت در کارهای شهریار صداقت سخنان وی است. از آنجا که او در متن شعر از زبان عامیانه و محاوره ای استفاده می کند ، اشعار وی برای بخش وسیعی از مردم قابل فهم و موثر است.
His day of death is named the “national day of poem” in homeland. A television series about his life, directed by Kamal Tabrizi, aired on IRIB channel 2.
روز وفات وی "روز ملی شعر" در میهن نامگذاری شده است. یک سریال تلویزیونی درباره زندگی وی به کارگردانی کمال تبریزی در کانال 2 IRIB پخش شد.
خاطراتی از مراودات آیتالله خامنهای با استاد شهریار/شاعری که لقب "حکیم" گرفت
علیاصغر فردی، از شاگردان استاد محمدحسین بهجت تبریزی(شهریار) در نوشتهای به خاطرات و مراودات آیتالله خامنهای و استاد شهریار پرداخته است.
khamenei.irنوشت:، بیست و هفتم شهریور روز بزرگداشت «شعر و ادب فارسی» است. بهانهی این نامگذاری، وفات شاعر برجستهی ایرانی، محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) است که به تعبیر رهبر انقلاب اسلامی باید او را «حکیم» خواند. به همین مناسبت آقای علیاصغر فردی، شاگرد این غزلسرای بزرگ، خاطراتی از مراودات حضرت آیتالله خامنهای و استاد شهریار را به رشتهی تحریر درآورده است.
شهریارشناس
حضرت آیتالله خامنهای طبق اظهارات خود و با توجه به ذوق ادبیشان، از اوائل جوانی و دوران تحصیل در مشهد مقدس با آثار مرحوم استاد حکیم شهریار آشنایی داشتهاند. نخست اینکه شهریار در سالهای 1310 تا 1314 که دوران تبعید خود را در خراسان سپری میکردند، با أجلّهی شاعران خراسان مانند مرحوم نوید، محمود فرخ، گلشن آزادی و غیره معاشر بودند. از همین جهت است که مراودات آیتالله خامنهای با أعاظم شعرای مشهد که خود از مداومان انجمنهای شاخص ادبی مشهد بودند، مزید بر آشنایی ایشان با احوال و آثار شهریار میشد. یکبار معظمله در دوران ریاستجمهوری فرمودند که حین فراغت از دراسات و مباحثات، گاه کنار حوض مدرسهی علمیهی مشهد اشعاری از شهریار را (مخصوصاً «علی ای همای رحمت» را نام بردند) با خود زمزمه میکردهاند و حتی یادم است که فرمودند معمولاً آن غزل را در دستگاه همایون ترنم میکردهاند.
حضرت آیتالله خامنهای به نظر اینجانب از برترین شهریارشناسان معدود هستند که از دیرباز در جریان احوال و آثار شهریار بودهاند. بنا به مسموعات نسبتاً دقیقم، ایشان حداقل سه دورهی کامل آثار شهریار را مطالعهی تنقیدی کرده و در حواشی، ملاحظات خود را یادداشت فرمودهاند. در هر یک از ملاقاتها ایشان نکتههای بدیعی دربارهی ظرائف اشعار استاد حکیم شهریار گفتهاند. در هر یک از دیدارهای عمومی یا فردی با معظمله نکتههایی را افاده فرمودهاند که توجه به آن مفاهیم، تعمق در آثار و احوال شهریار را میطلبد و مهمترین نکته اینکه شخصیت راستین و پایهی معنوی استاد حکیم شهریار را بهتر از ایشان کسی توفیق ارزیابی نداشته است. ایشان در ملاقات اعضاء و مهمانان کنگرهی یکصدمین سالگرد میلاد شهریار در سال 1385، شهریار را با اتّکاء به أدلّه و إقامهی براهین متقن علمی، «حکیم» خواندند.
این نماز میشود أحلی من عسل!
بلاشک میتوانم بگویم که استاد یک شیفتگی و شوق بیبدیلی نسبت به امام و آقا داشتند. پس از انقلاب و تفویض امامت جمعهی تهران به معظمله، مرحوم استاد با ایشان آشنا شدند و این آشنایی بلافاصله و شاید از همان اولین نظر به یک علاقه و عشقی بدل شد. استاد اهل عبادت و ذکر دائم بود و جز اخبار و خطابههای حضرت امام خمینی به تلویزیون نگاه نمیکردند، اما از نخستین هفتههای نماز جمعهی ایشان، مداوم و تعقیبکنندهی خطبهها و کل نماز ایشان شدند، اما با چه کیفیتی؟
حتی نکتهای بین جوانان متدین متداول شده بود که این را کسی به اعتبار علاقهی استاد حکیم به نمازهای آقای خامنهای به ایشان نقل کرده بود و از آن پس استاد آن لطیفه را میگفتند و میخندیدند و به لطافت در باب بحث رایج وجوب نماز جمعه میگفتند: این وجوب قید دارد و اگر آقای خامنهای بخواند، واجب است.
در تحسین و تبجیل نماز آقای خامنهای میفرمودند: نماز با این شرائط میشود أحلی من عسل. همهی زیباییها و شرائط کمال در ایشان مجتمع است و نماز ایشان جشنوارهای از شیواییهاست. امام جمعهای که صدایی به این گرمی و بمی و گیرایی دارد، فصاحت و بلاغتی چندین، جزالت و سلاست بیانی چندان، لهجه و رعایت قواعد تجویدی در قرائت خطبهی عربی هم مزید بر اینها و شگفتتر اینکه نماز را به آوازی دلاویز در مقامات میخوانند. این میشود مجموعهی زیباییها و مجمعهی گلها. این عشق استاد حکیم به اقامهی نماز جمعه توسط آقا در شِعری نیز بازتاب یافت.
یک روز فرمودند: آقای خامنهای سورهی منافقون را در گوشهی رهاب تلاوت میکنند، اما رهاب یک روایت قدیم دارد که من از قُدما آموختهام. دستگاه ضبط صوتی بیاور که بخوانم و به آقای خامنهای برسان. ایشان رهاب را بسیار کامل خواندند و غزلی را هم به دستخط خود نوشتند و توشیح به نام آقا کردند تا خدمتشان برسانیم. به اتفاق دوستی با دفتر معظمله تماس گرفتیم و سال 1364 بود که هم نوار و هم شعر را تقدیم ایشان کردیم.
بهترین غزل
پاییز 1359 گروهی از صداوسیما به تبریز آمدند و خواستند که با استاد حکیم گفتوگوی تلویزیونی انجام دهند. تا آن روز تقریباً کسی نمیدانست که موضع استاد حکیم شهریار نسبت به انقلاب اسلامی چگونه است. استاد ضمن گلایهای رندانه و اشاره به غزل معروف خود گفتند که «حالا چرا؟» و اینگونه اظهار کردند که: باید از همان ابتدای انقلاب از همراهی وی با نظام بهرهمندی میشد. استاد حکیم در آن دیدار تلویزیونی با مردم چند غزل و قصیده در تکریم انقلاب اسلامی و امام خمینی خواندند و در پاسخ به سؤال خبرنگار که کدام غزل را بهترن غزل میداند، جواب عجیب و گرانبهایی را دادند و گفتند به نظر من همین شعار مردم که میگویند «خدایا! خدایا! خمینی را نگهدار»، بهترین و زیباترین غزل است.
این حداکثر کمربستگی بلندآوازهترین و بزرگترین شاعر معاصر با یک تفکر و یک رهبر بود که بسیاری از طیفهای معارض را عصبانی کرد.
حکیم شهریار از همان ایام نخست وقوع انقلاب اسلامی، نظر به پیشینهی دینی و وِلایی افکار و عقایدشان، با انقلاب اسلامی و قیام امام همراهی جانانه کردند. به قول آقا «مرد کهنی» که از معاشرت با همه إعراض میکرد، در منتهای تواضع و چابکی به هر مراسمی که مربوط به یکی از موضوعات انقلاب بود، میرفتند و با گشادهرویی دعوات را میپذیرفتند و اثری میسرودند و میخواندند. بارها به اینجانب اصرار میکردند که ایشان را به جبهههای جنگ و دفاع مقدس مشایعت و ملازمت رکاب کنم تا در جمع رزمندگان حاضر شود و آنها را حضوراً بستاید. ایشان برای همهی مَنویّات و شعائر انقلاب، حتی کمیتهی انقلاب و امداد و بنیاد شهید و سوادآموزی و کشتار خونین حجاج ایرانی و شهداء و مجلس و قوای سهگانه و بسیج و سپاه و ائمهی جمعه و خانوادههای شهدا و رزمندگان و جانبازان و خلاصه برای هر موضوعی که مربوط به موضوعات انقلاب باشد، شاهکارها آفریدند.
نگاه هوشمندانهی ایشان با یک درک سیاسی که ریشه در تاریخ همهی ادوار بشکوه تاریخ اسلام داشت موجب میشد که در اشعار خود به نکات ظریفی متذکر شوند که امروز هم دارای کاربرد است. مثلاً این دو بیت را ببینید که با وضع امروز چه تطبیقی دارد و محتوی چه نگاه منیعی است:
در این محاصرهی اقتصاد و فتنهی جنگ
گرت تورم و کمبود بود خرده مگیر
ضعیف نیست مدیریت این فشار قوی است
چرا که مهلت شیطان طویل نیست قصیر
ایشان در آن یک دهه، یک دیوان کامل پانصد صفحهای شعر انقلاب ساختند که در حیاتشان دو دفتر حاوی آن اشعار را اینجانب گرداوری و منتشر کردم، اما بیست سال است که هنوز دیوان مکملی از ایشان منتشر نشده و همهی دیوانها ناقص و مخصوصاً فاقد آثار انقلابی استاد هستند.
روزی ایشان در اثر ذکاوت و تیزبینی رندانه و حکیمانهی خود شعری به ترکی سرودند که ده سال بعد از آن جهان اسلام با مشکل آن یک بار دیگر به طور جد مواجه شد و آن دعوت کشورهای ترکزبان ترکیه و قفقاز و آسیای مرکزی به تغییر الفبا از لاتین و کریل به الفبای اسلامی بود که آن دو الفبا را الفبای شیطان و الفبای ما را الفبای قرآن خواندند و 10 سال قبل از فروپاشی شوروی آنها را به جهاد اسلامی و پیوستن به پیکرهی جنبش جهانی اسلام فراخواندند. اینجانب شعر را با صدای ایشان آمادهی پخش از رادیو برونمرزی مرکز تبریز کردم که به زبانهای ترکی استانبولی و قفقازی پخش میشد.
مدیر واحد و مدیر مرکز از پخش آن اجتناب کردند که نباید شوروی را در این بحران جنگ آزرده کنیم. من مراتب را به معاونت برونمرزی در تهران منعکس کردم و تلکسی از آن معاونت آمد که با پخش آن شعر مخالفت کرده بودند. تصویر نسخهی مخطوط شعر را به انضمام همان تلکس و یک نامهای در ایضاح مراتب را خدمت حضرت آیتالله خامنهای بردم. ایشان با هوشمندی سیاسی و فرهنگی که دارند، به معاونت برونمرزی صداوسیما دستور فرمودند که شعر مکرراً پخش شود و یک نسخهی صوتی ضبطشده از آنتن را هم به ایشان تقدیم کنند. آن شعر موج عظیمی در قفقاز و ترکیه ایجاد کرد که موجب ایجاد اصطکاکات فکری گستردهای در آن جوامع گردید.
هدیه رئیسجمهور
کنگره بزرگداشت استاد شهریار به مناسبت هشتادمین سالگرد میلادشان را برگزار کردیم. آقا هیأتی را به نمایندگی از سوی خود برای شرکت در آن کنگره اعزام فرمودند. شادروان دکتر محمود بروجردی قائممقام وزیر ارشاد بود و آقای دکتر شیرازیان و معاونین وزیر ارشاد و شاعران مُعنوَن تهران برای دیدار خصوصی و انتقال پیام آقا وقت ملاقاتی خواستند. در محل هتل آقای دکتر بروجردی به من گفتند که آقا هدایایی هم برای استاد فرستادهاند که موقع مناسبی برای تقدیم آن هدایا را در نظر داشته باشم. این موضوع موجب تشویش خاطرم شد، چون میدانستم استاد حکیم از پذیرفتن هرگونه هدیهای اعراض خواهند کرد و اگر این اتفاق بیفتد، چون موضوع حکومتی و رسمی است، شاید در صورت بروز بهانه، سوءاستفاده و ردّ احسان تلقی شود. به هر حال به دنبال شیوهای میگشتم که به منزل استاد رفتیم.
بعد از تعارفات آقای دکتر بروجردی هدیهای را از جانب مقام محترم ریاستجمهوری تقدیم استاد کرد. استاد حکیم با ابراز امتنان پاکت را گرفتند و بیآنکه به محتوایش نگاهی کنند، با قلم خود نوشتند که برای بنیاد بازسازی مناطق جنگی استفاده شود. سپس استاد بیانات خود را با ذکر معالی و فضائل آقای خامنهای و مراتب عشق خود به ایشان آغاز کردند. استاد در آن کنگره یکی از بهترین و سختهترین و پختهترین غزلهای شهریارانه را به تجلیل از مقام رئیسجمهور محترم وقت به نام «شهید زنده» خواندند که بعضی از ابیات آن به شرح زیر است:
جـهـاد عـشـق تـو پـیروزی اسـت پـایـانـش
کـه سـایـهپـرور سـیـمرغ پــور دسـتـانـــش
تهمتنی چـو تـو از هـفتخـوان نـینـدیـشد
نهنگ عـشق چه بیـم از نـهیـب طـوفـانـش
شـهید زنـده ما خود رئیس جمهوریست
که دست داده به قرآن که جـان به قربانش
طبیعی بود که کشور و مسئولین مملکتی بعد از پیروزی انقلاب و ابتلائات پیاپی فرصت نوازش بزرگان ادبی و فرهنگی کشور را به دست نمیآوردند و استاد نیز متوقع نوازشی نبود و همهی کارهای خود را حداقل ایفاء وظیفهی شرعی میدانست و حتی شرمگین بود که چرا سالخورده است و امکان شرکت در حرب با کفار و عوامل کفر را ندارد و همین جهادی قلم از ایشان برمیآید. بنابراین مدتی هیچگونه واکنشی از مسئولین به استاد و این قیام ایشان به عمل نیامد که من شخصاً از این موضوع آزرده میشدم تا آقا به تصدی ریاستجمهوری درآمدند و چندی بعد، از دفتر ایشان تماسی با ارشاد استان گرفته شده و سلام و احوالپرسی آقای رئیسجمهور را به ایشان ابلاغ کردند و مسئول روابط عمومی درخواست تمهیدی برای برقراری ارتباط کردند.
سخنرانی حراره و سازمان ملل
شبی استاد به بنده زنگ زدند و فرمودند: تلویزیون را میبینی؟ اگر نمیبینی، برو ببین، بعد صحبت کنیم. من برای دیدن تلویزیون رفتم و دیدم آقا در کنفرانس حراره ایراد خطابه میکنند. شاید تمامی مدت صحبت را بیاراده حتی مجال به خود آمدن برای نشستنم نیافتم و ایستاده گوش کردم. چنان هیجانزده بودم که بعد از إتمام نطق آقا، باشتاب به منزل استاد رفتم. شب دیروقت بود، اما استاد در کمال إعجاب و هیجان گریه میکردند و جملات برجستهی آقا را تکرار میکردند که دانهدانه دردهای مسلمانان را برمیشمرد و منشوری برای جهان اسلام میپرداخت. استاد میگفتند: من فقط میگریستم و دستم بر دعا بود که خدایا این سید را از تمام بلیات منلایحتسب محافظت فرما.
اری دیگر نطق شاهکار آقا در سازمان ملل بود که با هم و بهاتفاق تماشا کردیم. احتمالاً در این نطق بود که ایشان سرآغاز برخی از بندها را با منادای «آقای رئیس!!» میگفتند و استاد حکیم سراسر این خطبه را گریان و داعی و دادخواه از خدا و دو دست به سوی عرش گوش داد و پس از پایان نطق، ساعتی بحث در پیرامون زوایای ظرائف و طرائف این خطابهی تاریخی بود. همین سخنان را علیالصّباح به ابیاتی ریختند:
جهاد بود که شخص رئیس جمهوری
صلای عشق به گوش جهانیان درداد
خطابه بود ولی دیکتهکرده جبریل
که دل صدای خدا میشنفت از آن فریاد
غریو زینب کبری به خطبه چون طوفان
...خراب ساخته قصر یزید و ابن زیاد
فکنده زلزله در کاخ ارتجاع عرب
...بهلرزه اردن و مصر است و بصره و بغداد
و این ابیات بعداً شعری کامل شد با عنوان «هفته جنگ».
ابوالفضل مایی
یکی از روزهای تابستان سال 1365 بود که از روابط عمومی ریاستجمهوری زنگ زدند و گفتند که آقای رئیسجمهور عزم تبریز دارند و مایل هستند ملاقاتی با استاد تدارک شود که بهتر است چند تن از شعرای مُعنوَن تبریز هم در آن دیدار ملتزم و مشایع باشند. روز بعدش معظمله به تبریز آمدند و چون حضور ایشان در منزل استاد یا منزل محل ورود آقا که منزل امام جمعهی وقت بود، مناسب نمیبود، سالن استانداری را در نظر گرفتیم و حدود 20 تا 30 تن از شعرای تبریز را هم دعوت کردیم. بعد از نماز مغرب بنده استاد را از منزلشان به میعاد ملازمت کردم.
دیدار آقا و استاد حکایتی است که با کلام توصیف نمیشود. بسیار صحنهی دلاویزی بود. از این جهت که من با تمامی رفتارها و سکنات استاد حکیم آشنایی دارم، برای من این نوع استقبال از استاد بسیار شگفتانگیز بود. این دو همدیگر را به آغوش کشیدند و استاد تا دست آقا را در دست گرفت، گریهی عجیبی سرکرد. دست آقا را به سینه فشرد و گفت «ابوالفضل مائی». آخر این چه شقاوتی است که با این دست چنین بکنند؟ گریان و دادخواه زمزمه میکرد و من گوش به این نجواها خوابانده. منظره تاریخی بود. گریه امانش نمیداد و تا دقائقی بعد از اینکه هر دو جلوس فرمودند، استاد همچنان میگریست و هنگام نشستن هم چندی دستشان را روی دست آقا گذاشته بودند. این واقعه، عینیترِ هر باری بود که آقا در نماز دست به قنوت میگشودند. استاد هر بار در این ملاحظه، منقلب میشدند و اینک دیگر همان دست در آغوشش بود.
بعد از مبادلهی تعارفات، حضرت آقای خامنهای از استاد خواستند اشعاری را بخوانند و استاد چند غزل از آخرین سرودههایشان را خواندند و سپس برنامه با اشعار دیگر شاعران حاضر ادامه یافت و به پایان رسید.
در پایان، آقا بیانات فاضلانهای إشعار فرمودند و مراتب رضایت و حتی تعجب خود را از وجود چنین شعرای مقتدری در حول چراغ شعر استاد اظهار کردند و سپس برای صرف شام به تالاری دیگر منتقل شدیم. باز آقا در کنار استاد جلوس فرمودند و فرزندوار به استاد مهربانیها میکردند. غذا به بشقاب ایشان میکشیدند و نان و آب تعارف میکردند و پیش از ایشان شروع به میل نمیکردند و پس از شام نیز چندی بیتوته ادامه یافت. صحبتها از خراسان و شعر و حیدربابا و اوزان و ظرائف و دقایق بلاغی و شعریّات رفت و آقا از ساعات شبانهروزی استاد سؤال میکردند و استاد سیاق روزمره را توضیح میدادند تا آقا فرمودند که دیگر دیرهنگام است و مزاحمت برای استراحت استاد نشود و مجلس را به پایان بریم.
استاد نگاهی به من کردند و وقت را استفهام کردند. من عرض کردم که ساعتی از نیمشب گذشته و استاد گفتند: چون آقای خامنهای مسافرند و خسته، رفع زحمت کنیم. بهاتفاق به منزل برگشتیم. ساعت یک بامداد بود و استاد گفتند من خسته نیستم، بلکه قلباً مائل و شائق بودم تا صباح این معاشرت ادامه میداشت. استاد عجیب شکفته بودند. من در تمام آنهمه سالها استاد را چنین به وجد ندیده بودم؛ بسیار بانشاط. شهریار که عمری با أجلّه و أکابر رجال معاشرت داشتند و مؤانس مردانی چون ملکالشعراء بهار و میرزادهی عشقی و سعید نفیسی و رهی معیری و دیگران بودند، بعد از مراجعت به تبریز جز مدت کوتاهی در همان اوائل که با رجال آن زمان تبریز معاشرتهایی داشتند، سالها در خلوت و انزوایی زندگی کرده بودند و از جماعات بند و پیوند گسسته، در به روی خلق بسته و پیوسته با خدا مشغول بودند.
البته معاشرتی درخور شأن استاد حکیم کمتر اتفاق میافتاد و از این رو است که ایشان از آن مصاحبت سیر نشده بودند. تا دیرهنگام به مرور آن ساعات گذراندیم و همواره از نزاکتها و نکتهطرازیهای آقا صحبت به میان بود. یادم هست که نکتهای از طرز افاده و بیان آقا را تأکید کردند و گفتند که اینگونه ظرافتها دیری است که منسوخ شده و کمتر کسی به این دقائق در گفتار عنایت میورزند و یکی از آن ظرائف و طرائف افادات آقا این بود که در بیان خاطرات خودشان دائر بر علاقمندی دیرین به اشعار استاد گفتند: از ابتدای جوانی به خواندن و حفظ کردن اشعار ایشان مبادرت میکردم و حال که ایشان «مرد کهنی» هستند و ... این عبارت را استاد نشانی دیگر از مراتب نازکرفتاری آقا تعبیر کردند و گفتند ایشان اگر هر عبارتی جز این را به کار میبردند، به این نزاکت نمیبود و این طرز خطاب شیواترین و بلیغترین نوع نکتهطرازانهای است که در توصیف یک پیرمرد میتوان ساخت و پرداخت.
آن شب استاد بارها اشاره به دست مجروح آقا داشتند و روز بعد که مشرف شدم، شعری را پیش رویم نهادند که در آن این بیتها بود:
شهید زندهی ما خود رئیس جمهوریست
که چون وصیّ رسولش بوَد جمال غدیر
نگاه داشت به یک دست پرچم اسلام
که خونبهای ابوالفضل میزند شمشیر
به قدّ اوست قبای ریاست جمهور
که خلعتیاست الهی و نیستش تغییر
نسخه قدیمی «حیدر بابا»
در دوران ریاستجمهوری، بین آیتالله خامنهای و استاد شهریار مراسلاتی انجام میگرفت و ادامه داشت. مثلاً یکی از خویشان استاد حکیم نسخهای از چاپ قدیم منظومهی شاهکار جهانی استاد حکیم به نام «حیدربابا» را پیدا کرده بودند که استاد آن را به قول خودشان «نسگل» کردند به آقا داده بشود و با قلم خود یادداشتی به همراه یک قطعه شعری که ارتجالاً به همان مناسبت تقدیم نسخه حیدربابا سرودند و نوشتند.
شاعرنوازی
یک بار استاد به من گفتند که دلم برای شنیدن صدای آقای خامنهای تنگ آمده است و کاش میشد که تلفنی اظهار عشقی به ایشان میکردیم. استاد معمولاً با تلفن صحبت نمیکردند و حتی با آداب صحبت تلفنی هم آشنا نبودند. مثلاً «الو» نمیگفتند یا تعارفات متعارف در صحبتهای تلفنی را مراعات نمیکردند و بهشدت از صحبت با تلفن استنکاف میکردند. این است که برای من بسیار عجیب بود. تا بنده زنگ زدم و مسئول دفتر آقا گفتند که آقا در جلسهی فوقالعادهی شورای عالی دفاع با فرماندهان نظامی هستند، اگر فوریت دارد که در داخل جلسه به اطلاعشان برسانیم و اگر اضطراری نیست که ما تماس را بعد از جلسه برقرار میکنیم. بنده عدم اضطرار را گفتم و خواهش کردم که در صورت فراغت ارتباط حاصل شود. حتی یک ربع ساعت نگذشته بود که زنگ زدند و صحبت کردند. این یکی از نمونههای قابل مثال کیفیت معاشرت و شاعرنوازی یک رئیسجمهور در جهان معاصر بود.
آخر شاهنامه
آقا در طول مدت استراحت استاد در یکی از بیمارستانهای تهران یک یا دو بار شخصاً از استاد عیادت به عمل آوردند و بهکرّات و مرّات هیأتهایی را برای عیادت از استاد به نمایندگی خودشان اعزام میفرمودند.
اما آخر شاهنامه مشکورتر بود. نزدیک صبوح 27 شهریور سال 1367، استاد به پرستار میفرمایند که چراغ اتاق را روشن کن و برو که من مهمان خواهم داشت. پرستار نقل کرد که استاد حکیم سرشان را به طرف درگاه اتاق برگردانده و خیره مانده بودند. باری که سر زدم، با تبسمی به من فرمودند: مهمانم آمد؛ ما را تنها بگذارید دخترم. من هولناک و کمی ترسان از اتاق خارج شدم، اما لحظهای بعد فکر کردم که من نباید مریض بدحال را به حال خود رها کنم و تا به اتاق برگشتم، استاد خرقه تهی کرده و به سوی ملکوت أعلا عروج کرده بودند. و این اتفاق در ساعت 4.45 دقیقهی بامداد 27 شهریور افتاده بود.
بعد از نماز صبح، در اولین ساعت روز، حضرت آقا شخصاً به بیمارستان رفته و با استاد حکیم شهریار تودیع فرموده بودند. شاهدی مراتب تودیع آقا با استاد را بسیار عجیب تعریف کرده است که چون شخصاً ناظر نبودم، از نقل مراتب و دقائق احترام آقا نسبت به پیکر استاد امتناع میکنم. بعد از ساعتی از دفتر آقا به اینجانب زنگ زدند و مراتب استمالت و تسلیت معظمله را به اینجانب ابلاغ کردند و اوامر ایشان را منتقل کردند که نظر مبارک، برگزاری باشکوه مراسم تدفین و فاتحهی ایشان بود که هر مانع و مشکلی هم پیش آید، به خودشان گزارش کنیم که نسبت به رفع و حلّ آن إصدار امر کنند.
چنین هم شد؛ زمزمههایی پیدا شدند که پیکر استاد حکیم شهریار را در مکانهایی مانند حرم حضرت سیّدعبدالظیم یا در روستای نیاکانی و دامنهی حیدربابا دفن کنند و چون اما طبق برنامهی مسبوق، مراتب انتقال پیکر استاد به مقبرةالشعراء تبریز را فراهم آوردیم. مقامات استانی مصراً میخواستند که بنا به ملاحظاتی، مراسم تدفین لدیالورود انجام گیرد و نظر اینجناب برگزاری مراسم تدفین سه روز پس از فوت بود که باز متوسل به دفتر مقام مکرم ریاستجمهوری شدیم و آن نحو معاضدت نیز معمول گردید. ظرف این سه روز تمام تمهیدات برای برگزاری در حدّ أعلای شوکت و حشمت صورت گرفت و تمام علاقمندان را فرصت مشارکت حاصل شد و باز هیأتی عالی از وزرا و نمایندگان ویژهی رئیسجمهور از سوی حضرتشان اعزام شد.
پیام تسلیت بسیار متینی با امضای ایشان صادر شد و حسب امر ریاست محترم جمهور وقت، هیأت دولت یک روز عزای عمومی اعلام کرد و در سطح استان نیز به اعلام سه روز عزای عمومی نائل شدیم. پس از چهلم استاد حکیم شهریار، بنده به پاس ابراز شکران و امتنان از بابت همهی لطفهای لایُعدّ و لایُحصای ایشان، به دیدار ایشان رفته و یک طرح حاوی شانزده بند را در جهت تداوم تبجیل و تجلیل از مقامات ادبی و عرفانی استاد حکیم شهریار را به پیشگاهشان تقدیم کردم که حقاً و انصافاً یکایک مفاد آن طرح در حد و درجهی أعلا با مزائد دیگر پیرو اشارت معظمله انجام شد.
امروز بر حسب همان برکات، شاهد تکریم رسمی یاد و نام استاد هستیم و چون ذکر همهی مسائل را مناسبتی نیست، از بیان برخی فتنهها إعراض میکنم که اگر هنوز توجهات شاعرنوازانهی ایشان نمیبود، بسیاری از معاندان و یا سادهلوحان مانع و رادع مراتب تکریم استاد میشدند که آخرینِ آن، حیلهی تغییر تقارن روز شعر و ادب با سالروز درگذشت استاد حکیم شهریار بود که باز با نیمنظر معظمله رفع شد.
- نویسنده : یزدفردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 30,سپتامبر,2024